کریم خودسیانی
کریم خودسیانی

" کریم خودسیانی (زادهٔ ۲۴ تیر ۵۸ در اصفهان) نویسنده، فیلم نامه نویس و مجری تلویزیون و از گرجی‌های ایران است "

کریم خودسیانی در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۵۸ در اصفهان متولد شد. او برادرزادهٔ علی خودسیانی و اصالتاً از گرجی‌های فریدونشهر است

مصاحبه

کریم خودسیانی در همین چند سالی که وارد کار حرفه ای نوشتن و بازیگری برای تلویزیون شده، کارنامه پرباری برای خودش دست و پا کرده و می شود امیدوار بود اگر همین طور ادامه بدهد مخصوصا در وادی نوشتن به جاهای خوبی برسد. نمونه اش همین حالا که سریال «ترمه» و برنامه «با اجازه بزرگ ترها» هم زمان روی آنتن شبکه 2 و 3 هستند. با او از زمان تئاترهای زمان دانش جویی شروع کرده ایم که در خیلی از خاطراتش در صنعتی اصفهان با هم مشترکیم.


 


* می دانم که کارت را  با تئاتر شروع کرده ای. آن موقع وضعیت تئاتر و تئاتر دانش جویی چطور  بود؟


 


- نگاه مسوولان متولی کارهای فرهنگی ـ  هنری کلا مثبت نبود. من هم در دانش گاه صنعتی اصفهان کار تئاتر می‌کردم و هم در دانش گاه آزاد نجف‌‌آباد که البته فضای صنعتی اصفهان به نسبت خیلی بازتر بود. وقتی می خواستیم در دانش گاه نجف‌آباد نمایش نامه «گم شدگان» ‌بیضایی را کار کنیم، یکی از مسوولان می گفت به آقای بیضایی  بگویید بیاید که ایرادهایش را رودررو بهش بگوییم! همان جا بوده که فهمیدم کار خیلی سختی را در پیش داریم. ولی به هر  حال کار کردیم.


 


* بیضایی برای توضیح آمد پیش آن آقای مسوول؟!


 


- نه. آن نمایش نامه هم هیچ‌وقت روی صحنه نرفت. وقتی هم کسانی مثل عبدالحی شماسی،شفیعی،کشن فلاح و دیگران برای بازبینی نمایش برای جشنواره دانش جویی آمدند، انتظامات دانشگاه راهشان نمی‌داد.


 


* این شاید داستان مشترک خیلی از کسانی باشد که از رشته‌های غیرهنری و مخصوصا فنی وارد کار هنری می‌شوند. کمی بیش تر تصویرش کن.


 


- خیلی از بچه‌های ما حتی مقام‌های جهانی داشتند. مثلا یکی‌شان به اسم محمدحسین داوودی در رشته خوش نویسی در دو رشته نستعلیق و شکسته نفر دوم دانش جویان مسلمان جهان بود. ولی با این که کلاس‌ها خالی بود، برای آموزش همین خط و نقاشی هم به ما کلاس نمی‌دادند. بچه‌ها با جان و دل کار می‌کردند. ولی فکرش را بکن درست روزی که می خواستیم جنگ برگزار کنیم و کلی از بچه ها پشت در سرپا ایستاده بودند، یکهو برق سالن قطع می‌شد.


 


* نظر خانواده ات درباره کارهای هنری ات چی بود؟


 


- من چند سالی مخفیانه تئاتر کار می‌کردم و پدرم تا روزی که داشتیم برای روز معلم نمایشی تئاتری اجرا می‌کردیم، خبر نداشت. فکر می‌کرد می‌روم سالن مطالعه دانش گاه درس بخوانم. آن شب روی سن بودم و مثل همیشه تماشاچی ها را نمی‌دیدم. ولی سایه پدرم آن قدر سنگین بود که وقتی وارد سالن شد، حضورش را حس کردم و حتی ناخودآگاه چندثانیه‌ای سکوت کردم. خوش بختانه نشست و تا آخر کار را دید و خوشش آمد و بعدش دیگر نه تنها مخالفتی نکرد، بلکه حمایت و تشویق هم می کرد. گرچه باز هم حرفش این بود که تو باید مهندس بشوی و کار هنری را در اولویت بعدی‌ات بگذاری. ولی همه حواس من جای دیگر بود. اگر هر 2 ماه یک بار روی سن نمی‌رفتم، احساس بدی داشتم. تا آن موقع خیلی کارها کرده بودم. ولی با این که در بطن یک محیط مهندسی بزرگ شده بودم، هیچ وقت نمی توانستم با فضایش کنار بیایم.


 


* با این‌همه تشویق و ترغیب، چطور تصمیم گرفتی وارد کار حرفه‌ای بشوی؟


 


- نمی‌دانم. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم شاید اگر آن محدودیت‌ها نبود، یک استاد دانش گاه بودم در یکی از همین رشته های فنی. وقتی بابایم متوجه شد که «نرود میخ آهنین بر سنگ»، شروع کرد به تشویق و حمایت خیلی زیاد. غیر از این به لطف خدا همیشه با آدم‌های خیلی خوبی کار کردم. اواخر دانش گاه یکی دو روز اصفهان بودم و بعد بلافاصله می‌آمدم تهران.


 


*‌ تهران برای چی؟


 


- عمویم علی خودسیانی در فضای حرفه‌ای کار می‌کرد. اگر اشتباه نکنم نوروز 80 سریالی به اسم «فاصله» را به مناسبت هم زمانی محرم و عید تولید می کرد. ازش خواستم اجازه بدهد که من هم در این کار با او باشم و او هم قبول کرد و پرسید چه کار می‌توانی بکنی؟ عنوانش برایم اصلا مهم نبود. ولی هیچ کاری هم جز بازیگری نمی‌توانستم بکنم که عمو به شدت با آن مخالف بود. برای همین فکر کردم می‌توانم چای بدهم. گفتم برای شما مشکلی ندارد برادرزاده‌تان چای بدهد؟ گفت: نه! اما بعد از پیش‌تولید قرار شد دستیار سوم دوربین باشم و این جوری از تدارکات به گروه تصویر رفتم و درگیر یک کار فنی شدم. اگرچه کاظم بلوچی کارگردان سریال، در 2 قسمتش نقش هم بهم داد.


 


* برایم جالب است کسی که خیلی با وادی نوشتن تا آن موقع مانوس نبوده، چطور یکهو آمد سراغ این مقوله؟ اصلا حضور عمویت در خانواده


قبل از سریال «فاصله» چقدر مشوقت بود؟


 


- قبل از «فاصله» رابطه‌ام با عمو خیلی کم بود. بابایم می‌گفت هر وقت او را می‌بینی هوایی می‌شوی و برای همین سعی می‌کرد ما زیاد همدیگر را نبینیم. با این حال اولین تاثیرش بر می گردد به سال‌هایی که او هنرجوی سینمای جوان اصفهان بود و من 9 ساله بودم. یک روز یکی از مجلات سینمایی‌اش را برداشتیم و با دیدن عکس چند فیلم، اسم‌هایشان را گفتم. خیلی تعجب کرد و گفت: «باریکلا! تو از روی یک عکس فیلم‌ها را تشخیص می‌دهی؟». همین «باریکلا» آن موقع خیلی خیلی هلم داد. آن موقع فکر کردم که انگار توانایی‌ خیلی خاصی دارم. وقتی هم که درگیر کار جدی شدم، خیلی خوب با من تا کرد. گرچه خیلی‌ها فکر می‌کردند دارند خصمانه برخورد می‌کند.


 


* چه می کرد که از دید دیگران خصمانه بود و از دید خودت دوستانه؟


 


- با نوشتن کاری که ایشان سرپرستش بود، شروع کردم. اوایل وقتی متن هایم را توی گروه می‌خواندم همه خوششان می آمد و کر و کر می‌خندیدند. اما عمو رد می‌کرد یا جوری مشروط تایید می‌کرد که اگه رد می کرد، آبرومندتر بود. آن موقع‌ها شاید ناراحت می‌شدم. ولی حالا که فکر می‌کنم می‌بینم خوب بود.


 


* منظورت این است که از این کارش هدفی داشت؟


 


- آره، ماهی بهم نداد، ماهی گیری یادم داد. در برابر من کوتاه نمی‌آمد. خیلی سفت و سخت برخورد می‌کرد. کلا در کارش با کسی شوخی و تعارف ندارد.


 


* اصلا چی شد که از حال و هوای بازیگری به نویسندگی کشیده شدی؟


 


- نه، فکر می‌کنم همه ایرانی‌ها هم استعداد بازیگری دارند و هم این کار را دوست دارند. خیلی از ما مدام جلوی دیگران بازی می‌کنیم. نمونه‌اش خود من که جوری رفتار می‌کردم که بابام خیال کند درس می‌خوانم. اتفاقی که افتاد این بود که عمو به نوشتن تشویقم کرد. قبل از آن چند تا نمایش نامه نوشته بودم، ولی با نوشتن کنار نمی‌آمدم. آدمی نبودم که یک جا بنشینم و بنویسم. همیشه دوست داشتم کار گروهی بکنم. شاید برای همین موسیقی و خوش‌نویسی را هم ادامه ندادم. اما آن موقع برای بازی و کارگردانی هیچ بستر و موقعیتی نداشتم و یک جورهایی ناچار شدم بنویسم. خوش بختانه استادی هم داشتم که چیز یادم بدهد و کارم را ویرایش کند. برای همین به ناچار مشغول شدم به نوشتن که خیلی از این بابت خوشحالم.


 


* یعنی حالا دیگر نوشتن را به بازی ترجیح می‌دهی؟


 


- در این شرایط بله. ولی علاقه به بازی هنوز هم سر جایش هست و فکر نمی‌کنم هیچ وقت از بین برود.


 


* حالا اگر مجبور باشی یکی از این دو تا را انتخاب کنی چی؟


 


- اگر بازیگری در شرایط موجود سینما و تلویزیون باشد، نوشتن را انتخاب می‌کنم. ولی اگر منظور از بازی چیزی باشد که در ذهن خودم است، آن را انتخاب می‌کنم.


 


* یک نمونه عینی از برخورد عمو را می گویی؟


 


- اولین باری که قرار شد بنویسم، عمو درگیر کار «رستوران خانوادگی‌» بود. گفت می‌توانی قصه دربیاوری؟ من خسته و کوفته تازه از اصفهان رسیده بودم. ولی کلی خوش حال شدم که من را بازی گرفته. آدم‌ها و موقعیت را برایم تعریف کرد و عمدا گرفت خوابید که من را در شرایط سخت‌تری قرار بدهد. لابد می‌خواست ببیند اگر مرغ این بام نیستم بپرم و بروم دنبال کارم. من تا صبح بالاخره یک قصه یک صفحه‌ای درآوردم. صبح که بیدار شد و پشت میزش نشست، نم بارانی زده بود و بوی خوبی می‌آمد. با خوش حالی ورقه‌ام را گذاشتم روی میزش. گفت: قصه‌ات را تعریف کن. وسط هایش گفت: «نچ!» و سرش را بالا انداخت. انگار آب سرد ریختند روی من. ولی دوام آوردم و در کارهایی که او سرپرست نویسندگان بود، نوشتم. در کار «آتیه» 2 قسمت از من تصویب شد. در «کارگران» 7 ــ 8 قصه از من تصویب شد و همین طور الی آخر.


 


* از این جا به بعد دیگر فقط و فقط مشغول نوشتن شدی؟


 


- نه، فقط خودم را محدود نکردم. یکی از دوستانم مدیرتولید کاری بود به اسم «روبی و روبک» که من هم مدیر تدارکاتش شدم و 4 ــ 5 قسمت هم بازی کردم. کارگردان آن کار داریوش ربیعی بود که خیلی به من لطف داشت. بعدش در مستندی به اسم «پتک» مدیرتولید بودم. بعد حدود 2 سال درگیر نگارش، عروسک‌گردانی و بازی برای مجموعه‌هایی مثل «این گروه لطیف»، «این گروه خشن» و ... برای گروه سیاسی شبکه 2 شدم. مثلا همان وقتی که صبح تا شب درگیر تدارکات «روبی و روبک» بودم، از شب تا صبح هم «خاگینه» را برای گروه خانواده شبکه یک می نوشتم. زمان تولیدش هم مدیر تدارکات بودم، هم بازیگر و هم نویسنده. همه می‌گفتند، تا حالا ندیده‌ایم کسی هم مدیر تدارکات باشد هم نویسنده و هم بازیگر. بعد در «عشق گمشده» حسین سهیلی‌زاده در نقش جوانی‌های داریوش اسدزاده بازی کردم. تهیه کننده دو مجموعه در شبکه تهران بودم و130 قسمت مجموعه نمایشی- آموزشی را کارگردانی کردم، در سلسله نشست های «دست به نقد» تصویر بردار بودم و خلاصه کارهای دیگر. حالا هم دانشجوی رشته کارگردانی هستم.


 


* از کی تا حالا دیگر به صورت مشترک با عمو کار نمی‌کنی؟


 


- رانندگی را سال ها پیش از پدرم یاد گرفتم. ولی هنوز هم موقع رانندگی حضورش را حس می کنم. حکایت من و عمویم هم همین جوری است. آخرین کار مشترکمان همین «ترمه» است که همین حالا در حال پخش است و ایشان به عنوان مشاور نویسنده به من کمک کرد. قبلش هم سریال «خواستگاران» بود که خانم گلاب آدینه کارگردانش بود؛ آن جا هم نوشتم و هم توی چند قسمتش بازی کردم.


 


* بعد از آن کارهای مستقل خودت چی بود؟


 


- کار دیگری بود که چند سال پیش چند قسمتش را نوشتم به اسم «زندگی جاری است». سری اولش را اصغر همت و همسرش بازی می‌کردند. اولش قرار بود چند نفر مشترک بنویسیم. ولی بعد آن چند نفر رفتند و همه متن های سری‌ دوم و سومش را تنها می‌نوشتم. تقریبا در هر کاری که نوشته‌ام، نوکی به بازیگری هم زده‌ام. کارهای جسته گریخته‌ای هم می‌نوشتم مثل «سرخابی‌ها» که نمی دانم کی پخش شد.


 


* چطور که نمی‌دانی پخش شد؟ پخش کارها بهت انرژی نمی‌دهد؟


 


- نه، بیش تر اذیتم می‌کند. وقتی می‌نویسی یا حال و هوای خاصی می‌نویسی. ولی چیزی که ساخته می‌شود، زمین تا آسمان با تصویر ذهنی‌ات فرق می‌کند.


 


* الان غیر از «ترمه» چه کاری روی آنتن داری؟


 


- «با اجازه بزرگ‌ترها» است که از شبکه 3 پخش می‌شود.


 


* ماجرای «ترمه» چیست؟ داستانش از کجا شروع شد؟


 


- فیلم نامه ای نوشته شده بود به اسم «گفتنی نیست» برای شبکه تابان یزد که ظاهرا مورد قبول شبکه نبود و بهروز خلجی کارگردان کار اواخر سال 86  از من خواست فیلم نامه جدیدی بنویسم. به قول کارگردان متن قبلی شلوغ بود و من فضا و همه‌چیز کار را عوض کردم و پرداختم به ترمه بافی و صنایع دستی یزد. قصه «ترمه» از این قرار است که کارگاه ترمه‌بافی حاج‌آقا نفیسی در یزد به دختر کوچکش به ارث می‌رسد و او برای احیای این هنر و یادگار پدری که از اجدادش بهش ارث رسیده تلاش های زیادی می کند. در کنار این ماجرا یک داستان عاشقانه هم داریم که هم زمان پیش می‌رود. قصه تایید شد و با توجه به وقت کمی که داشتیم، خیلی ضرب‌الاجل آن را نوشتم و حالا دارد پخش می‌شود.


 


 


* استقبال از کار چطور بوده؟


 


- ظاهرا تا حالا خیلی خوب بوده. ولی اگر اشتباه نکنم کمی کوتاه شده. چون من در 13 قسمت 45 دقیقه‌ای نوشتم. ولی چیزی که پخش می‌شود، از 45 دقیقه کمتر است.


 


* داستان «با اجازه بزرگتر‌ها» از چه قرار است؟


 


- این کار در حوزه روان‌شناسی و خانواده است و به تهیه‌کنندگی آقای پیش‌نماز زاده از شبکه 3 پخش می‌شود. راستش دیگر نمی خواستم کار گروهی بنویسم. ولی به خاطر ارادتی که به ایشان داشتم 25 قسمت از 30 قسمت را نوشتم. نسبت به این کار هم یک جورهایی کم‌لطفی شد و ساعت پخشش از بعدازظهر به صبح منتقل شد. چرایش را نمی دانم. شاید تقصیر جومونگ باشد که حالا جدول پخش همه شبکه ها بر اساس آن بسته می شود.


 


* برای این کار مشاور هم داشتی؟


 


- مشاور برنامه خانم دکتر فردوسی است و من مدام با ایشان در تماس بودم و موضوعات را چک می‌کردم. همه آن 30 قسمت را به 3 بخش قبل از ازدواج، ملاک‌های ازدواج از خواستگاری تا مستقل‌شدن و بعد از ازدواج تا زمانی که یک خانواده 2 نفره صاحب یک فرزند می‌شود، تقسیم کردیم. ولی این جا هم شرایطی پیش آمد که کارگردانش آرش تیمورنژاد نتوانست به قول خودش خوشگل‌تر کار کند و پلان‌ها را بدون خردکردن و دکوپاژ گرفت تا کار سریع‌تر بسته شود. در متن من لوکیشن‌های مختلفی مثل پارک و آرایش گاه پدربزرگ و خیابان و ماشین و خانه تعریف‌شده بود. ولی فقط آیتم خانه باقی ماند. خودت حساب بکن وقتی متنی از ماشین یا سرچهارراه می‌آید توی خانه، چه بلایی سرش می‌آید. اما با وجود همه این جرح و تعدیل‌ها شنیده ام بازخورد کار خوب است.


 


* «ترمه» یک کار استانی است. کارهای استانی در فضای شهرستان و با عوامل غیرحرفه ای تر و دور از مرکز تولید می‌شود. ولی بعد این کارها در شبکه‌های سراسری پخش می شوند.  کلا نظرت درباره این جور کارها چیست؟


 


- اگر شبکه‌های سراسری در انحصار عوامل حرفه ای و تهرانی‌ها باشد، خیلی فایده‌ای ندارد. خیلی خوب است تولیدات استانی به صورت جشنواره ای و با رقابت پخش شوند و باکسی هم در شبکه‌های سراسری به آن ها اختصاص پیدا کند. از آن طرف هم باید حرفه ای ترها به عنوان ناظر حضور داشته باشند تا سطح کیفی این کارها بالاتر بیاید. چون وقتی سریال من زاهدانی، یزدی یا کرد در قیاس با کارهای مرکز سطح کیفی پایینی داشته باشد، احساس سرافکندگی و ضعف و خجالت و واخوردگی می‌کنم. ولی با حضور مشاوران و ناظران مختلف می‌شود سطح کارهای استانی را تغییر داد. دیگر این که درست است که تولید در شهرستان‌ها مقرون به صرفه‌تر است، ولی تفاوت برآوردها بین تهران و شهرستان‌ها هم خیلی فاحش است و همین باعث می شود نتیجه کار خیلی متفاوت باشد. به نظرم اگر بودجه درستی برایشان در نظر بگیریم، بعد از مدتی کارهای استانی هم با کارهایی که در تهران تولید می‌شود، هم سطح می‌شود.


 


* ضمن این که از نظر فرهنگی هم می‌تواند خیلی موثر باشد. وقتی من کرد یا من بلوچ ببینم که آبروی استانم خریده شده، اعتماد به نفسم بالاتر می‌شود و هم این که زمینه‌های عدم مهاجرت یا حتی برگشت از تهران را هم تقویت می‌کند.


 


- دقیقا. پیام و حرف سریالی که به لهجه و زبان من ساخته می‌شود، خیلی بهتر به جان من می‌نشیند. آن وقت از این که صنایع دستی و مکان‌های دیدنی و تاریخی و آدم‌ها و لهجه‌ استانم پخش بشود، قطعا به خودم می‌بالم و کیف می‌کنم. البته به شرطی که سطح کیفی کار اجازه این کار را به من بدهد. وگرنه دقیقا نتیجه عکس می‌دهد.


 


* برای نوشتن چه منابع مطالعاتی داری و چه جوری تغذیه می‌شوی؟


 


- در قرآن داریم که به دور و برتان نگاه کنید و درس بگیرید. دیگر این که می‌گویند همسر یک نویسنده باید بداند که وقتی یک نویسنده از پنجره به بیرون خیره شده در حال کار کردن است. چون همین دیدن و البته درست دیدن می تواند بهترین روش استمداد قوا باشد. حتی دیدن معاشقه 2 گنجشک. کتاب خواندن و فیلم دیدن هم خیلی خوب است و محدوده ایجاد کردن برای مطالعه اصلا چیز خوبی نیست. نوشتن از جهاتی مثل رانندگی است که بعد از مدتی خودت می‌فهمی کجاها بهتر می‌توانی رانندگی کنی و در چه جاده‌هایی تبحرت بیش تر است. این جا هم بعد از مدتی می‌فهمی که استاد نوشتن سریال‌های آپارتمانی یا طنزی یا بهتر است بروی تاریخی بنویسی. یکی از مشکلات حوزه کار ما همین است که فیلم نامه‌نویسی که پارسال یک آپارتمانی خیلی خوب نوشته و توانایی‌اش را در رشته خاصی ثابت کرده، امسال به بهانه تجربه می رود سراغ یک کار تاریخی. مثل مهدی فخیم‌زاده ثابت کرده که اکشن‌ساز و پلیسی‌ساز خیلی خوبی است. پس نمی‌شود سیر مطالعاتی مشخصی تعیین کرد. هر اثر مکتوب یا مصوری ارزش یک بار خواندن یا دیدن را دارد. یک نویسنده و هنرمند باید از هر چیزی که می بیند برای الهام باید استفاده کند. به این ترتیب بعد از مدتی می‌فهمد کجا توانایی‌ بیش تری دارد.


 


*‌ خودت فکر می‌کنی توانایی‌ات در کدام ژانر بیش تر است؟


 


- من تقریبا در همه زمینه ها نوشته‌ام. ولی خودم بیش تر کارهایی را دوست دارم که اسمشان را گذاشته‌ام کارهای خانه سبزی. چون بیژن بیرنگ و سبکش را خیلی دوست دوست دارم؛ طنزی که لوده‌بازی نباشد، پیام‌ داشته باشد و چندلایه باشد و روابط در آن قشنگ تعریف شده باشد، آدم بد هم نداشته باشد. در «ترمه» هم سعی کرده‌ام این داستان را پیاده کنم.


 


* الان مشغول چه کاری هستی؟


 


- چند طرح سفارش شد که نوشته‌ام و منتظر زمان استارت زدنش هستم. یک کار 90 شبی هم هست که طراحی‌اش تمام شده و نوشتنش را شروع کرده‌ام.

 او در مصاحبه ای گفته‌است: «آموزه‌های علی خودسیانی برایم مفید بود اما صرفاً خودسیانی بودن نه تنها مفید نبود بلکه در فرصت‌های زیادی مانع رشد من شد. من با علاقه به بازیگری وارد این حرفه شدم ولی عمویم با بازی کردن من مخالف بود و مانع استفادهٔ من از آن فرصت‌ها شد که بعدها پشیمان شد ولی دیر شده بود».


خودسیانی از سن ۱۳ سالگی بطور حرفه ای تئاتر کار می‌کرده و برندهٔ جوایز زیادی از جشنواره‌های تئاتر بوده‌است. او در سن ۲۱ سالگی، هنگامی که دانشجوی رشتهٔ مهندسی متالوژی دانشگاه آزاد نجف آباد بود کار خود را در سینما و تلویزیون با کار در گروه تصویر و همچنین فیلم نامه نویسی شروع کرد و آن را با کار در سریال‌های کارگران و آتیه ادامه داد. او بعدها از رشتهٔ کارگردانی حرفه ای سینما در تهران فارغ‌التحصیل شد. وی فضاهای مختلف کار فیلمسازی را تجربه کرد ولی فیلم نامه نویسی را به عنوان کار اصلی و تخصص خود دنبال می‌کرد.


کریم خودسیانی فعالیت خود در حوزهٔ اجرا را از سال ۱۳۹۱ و با اجرای زندهٔ برنامهٔ شهر باران در شبکهٔ یک سیما آغاز کرد


خودسیانی جنجالی‌ترین و بدون حاشیه‌ترین اجراهای تلویزیونی را در سالیان اخیر ثبت کرده‌است. پرسروصداترین برنامهٔ او شهر باران و مصاحبه با سعید شهروز بوده‌است. او پس از شهر باران مشغول اجرای برنامهٔ سیمای خانواده شد که پس از مدتی به دلیل پیشامد بیماری قادر به ادامه کار نبود و چند ماهی به استراحت پرداخت.


او مجری ویژه برنامه ایی از قبیل عید غدیر، شب یلدا و … بوده و همچنین مدتی برنامهٔ امروز هنوز تموم نشده را اجرا کرده‌است. پس از آن مجری برنامهٔ ساعت شنی بود که محتوای آن مصاحبه با افراد مشهور با موضوع 'تجربهٔ مرگ' در ۳۰ قسمت اول، و 'حق‌الناس' در ۳۰ قسمت دوم بود.


آخرین برنامهٔ او ویژه برنامهٔ ماه رمضان ۹۷ به نام «آدم‌های خوب شهر» بود که فقط یک هفته به اجرای آن پرداخت و پس از آن اجازهٔ فعالیت به او داده نشد. او در مصاحبه ای که با خبرگزاری تسنیم داشت دلیل آن را انتقادش به مدل گزینش تکرای و هرسالهٔ سازمان در آخرین نوبت گزینش اش اعلام کرد.

رنگ خود را انتخاب کنید
تنظیمات قالب