ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹–۱ بهمن ۱۳۱۲)، شاعر و تصنیفساز اهل ایران بود. خانه عارف قزوینی در محله حمدالله مستوفی قزوین است.
نام اصلی ابوالقاسم عارف قزوینی
زمینهٔ کاری شاعر، تصنیفساز
زادروز ۱۲۵۹ خورشیدی
قزوین، ایران
پدر و مادر ملاهادی وکیل
مرگ ۲ بهمن ۱۳۱۲ ۵۳ سال
همدان، ایران
ملیت ایرانی
محل زندگی تهران
علت مرگ سرطان ریه
جایگاه خاکسپاری محوطه آرامگاه بوعلی سینا، همدان
در زمان حکومت قاجار - پهلوی
سبک نوشتاری سراینده تصنیفهای میهنی در دوره مشروطه
دیوان سرودهها دیوان اشعار، تصانیف موسیقی
دلیل سرشناسی صدای خوش و اشعار میهن پرستانه
وی اولین تصنیفش را در ۱۸ سالگی ساخت. عارف یا تصنیفهای وطنی-سیاسی ساخته یا تصنیف عشقی و در هر دو زمینه نیز بیباک و سنت شکن بودهاست. تصنیفهای عارف چون اکثراً در وصف حال و اوضاع زمانه بود همگی تأثیر بسزایی در مجامع آن روز داشت. عارف از اولین کسانی است که در ایران کنسرت برگزار کرد و به جنبهٔ غیر مجلسی بودن و مردمی بودن آن تأکید میورزد. کنسرتهای او همیشه پر رونق و پرازدحام بود. عارف در مورد تصنیف و تصنیفسازی عقیده داشت که تصنیف نباید تحریر داشته باشد تا مردمی که صدا و تحریر ندارند بتوانند به راحتی از پس اجرای آن برآیند. عبدالله دوامی نقل میکند: هنگام خواندن یکی از تصنیفهای عارف تحریر دادهاست و عارف به حالت قهر با او درگیر شده که چرا تحریر میدهد. عارف در سرتاسر زندگی خود همیشه صراحت داشته و این حداقل در تصنیفهای اجتماعی و سیاسی او به خوبی مشهود است. او بدون هراس آنچه را که فکر میکرد درست است بر زبان میراند تا جایی که صراحت او گاه باعث رنجش دوستان و یارانش میشدهاست.
از زمان سروده شدن تصنیفها تا به امروز به وسیله خوانندگان غیرحرفهای و حرفهای بارها این تصنیفها خوانده شده، از جمله خوانندگان پرآوازه که برخی تصنیفهای عارف را اجرا کردهاند: قمرالملوک وزیری، عبدالله دوامی، الهه (تدوین از روحالله خالقی)، مرضیه، حبیب محبیان، محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، معین، همایون شجریان، صدیق تعریف، محسن کرامتی، سالار عقیلی، لیلا فروهر.
عارف قزوینی در حقیقت یک ملیگرا بود. اشعار میهن پرستانه وی در وصف جای جای ایران زمین ستودنی است.
عارف دربارهٔ ابوالقاسم فردوسی میگوید:
حالا فهمیدم تمام عمرم به خطا رفته! این ملت مرده پرست هم نیست، اگر مرده پرست بود، مزار بزرگترین شاعر ایران فردوسی تاکنون معلوم بود در کجاست.
وی همچنین به تاریخ ایران زمین عشق فراوانی داشت و در مورد تاریخ ایران کهن میگوید:
به ملتی که ز تاریخ خویش بیخبر است به جز حکایت محو و زوال نتوان گفت.
از خون جوانان وطن لاله دمیده– آواز دشتی
دیدم صنمی، سرو قدی، روی چو ماهی – آواز افشاری – ۱۲۶۵
ای امان از فراقت امان – دستگاه شور – ۱۲۷۵ (همزمان با ورود مشروطه خواهان به تهران)
نمیدانم چه در پیمانه کردی – آواز افشاری
نکنم اگر چاره دل هرجایی را – آواز افشاری – ۱۲۷۶
افتخار همه آفاقی و منظور منی – دستگاه سهگاه - (برای افتخارالسلطنه - دختر ناصرالدین شاه)
توای تاج، تاج سر خسروانی – آواز افشاری – ۱۲۷۷ - (برای تاج السلطنه - دختر ناصرالدین شاه)
هنگام میفصل گل و گشت چمن شد – آواز دشتی - (به مناسبت افتتاح دورهٔ دوم مجلسشورایملیایران)
دل هوس سبزه و صحرا ندارد – آواز ابوعطا
نه قدرت که با وی نشینم، نا طاقت که جز وی ببینم – آواز افشاری
ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود – آواز دشتی – ۱۲۸۸ - (به مناسبت اخراج مورگان شوستر آمریکایی از ایران)
باد فرحبخش بهاری وزید – آواز بیاتزند
بلبل شوریده فغان میکند – دستگاه ماهور – ۱۲۸۹
گریه را به مستی بهانه کردم – دستگاه شور – ۱۲۸۷
از کفم رها شد مهار دل –آواز افشاری – ۱۲۸۸
ترک چشمش ار فتنه کرد راست – آواز ابوعطا – ۱۲۹۴
چه شورها که من به پا ز شاهناز میکنم – دستگاه شور – ۱۲۹۵
بماندیم ما، مستقل شد ارمنستان – دستگاه سهگاه –۱۲۹۷
جان برخی آذربایجان باد – آواز دشتی – ۱۲۹۷ (برای آذربایجان - در جواب تفرقه افکنان پانترکیسم)
شانه بر زلف پریشان زدهای، بهبه و به – آواز دشتی –۱۲۹۷
رحمای خدای دادگر کردی نکردی – آواز بیاتزند – ۱۲۹۷
امروزای فرشتهٔ رحمت بلا شدی – آواز افشاری – ۱۲۹۹
گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد – آواز دشتی – ۱۳۰۰ (به مناسبت مرگ کلنل محمد تقیخان پسیان)
تا رخت مقید نقاب است – آواز بیاتاصفهان – ۱۳۰۱
ای دست حق پشت و پناهت بازآ – دستگاه شور – ۱۳۰۰(برای سید ضیا)
گو به ساقی کز ایاغی ترکی و ماغی
چه آذرها به جان از عشق آذربایجان دارم – ۱۳۰۳ (به یاد ستارخان و باقر خان)
باد خزانی زد ناگهانی، کرد آنچه دانی – دستگاه شور - ۱۳۰۳
بر طبق دیوان عارف قزوینی چاپ برلین.
مرثیه اول - ۱۲۷۲ - قزوین
مرثیه دوم - ۱۲۷۲ - قزوین
مرثیه سوم - ۱۲۷۴ - قزوین
راز دل - ۱۲۷۷ - رشت
خم دو طرّه - ۱۲۷۷ - قزوین
قافیه سالار دل - ۱۲۸۲ - اول فروردین تهران
بلای هجر - ۱۲۸۲ - تهران
سفر بیخبر - ۱۲۸۲ - تهران
اندیشه وصل - ۱۲۸۲ - قزوین
درد عشق - ۱۲۸۲ - تهران
مس قلب در اکسیر - ۱۲۸۲ - قزوین
بوسه و جان - تهران - ۱۲۸۴
شکنج طرّه - ۱۲۸۶ - تهران
گیسوی نگار - ۱۲۸۷ - تهران
هاله زلف - ۱۲۸۷ - تهران
عوض اشک - ۱۲۸۵ - تهران
مرا هجرت کشد - ۱۲۸۵ - تهران
شرمسار دیده - ۱۲۸۶ - تهران
خوش به گریه - ۱۲۸۶ - تهران
شاه فراری - ۱۲۸۸ - تهران
شهر عشق - ۱۲۸۸ - مرداد ماه تهران
حکایت هجران - ۱۲۸۸ - گرگان رود طوالش - ۱۲۸۸
پیام آزادی - ۱۲۸۸ - تهران
زنده باد - ۱۲۸۸ - تهران
وادی عشق - ۱۲۸۸ - تهران
مرگ دوست - ۱۲۸۹ - تهران
دست به دامان - ۱۲۸۹ - تهران
رغم چشم - ۱۲۸۹ - تهران
غزل اول - پارتی زلف - ۱۲۹۰ - تهران
غزل دوم - خیانت به وطن - ۱۲۹۰ - تهران
دشمن خونی خسروان - ۱۲۹۰ - تهران
مراد دل - ۱۲۹۰ - پائیز تهران
کیفر بد کار - ۱۲۹۰ - تهران
یا مرگ یا آزادی (دربارهٔ اولتیماتوم به روسها) - ۱۲۹۰ - تهران
بمیرم یا نمیرم - ۱۲۹۰ - تهران
عهد با جانان - ۱۲۹۱ - تهران
غم تن - ۱۲۹۱ - تهران
غزل اول، زاهدان ریایی - واعظان دروغی - ۱۲۹۲ - تهران
غزل دوم، بیداری دشمن - غفلت دوست - ۱۲۹۲ - تهران
حال دل - ۱۲۹۲ - اصفهان
دل خوار کرد - ۱۲۹۲ - اصفهان
بی هنری و تن آسایی - ۱۲۹۳ - تهران
لباس مرگ - ۱۲۹۴ - تهران
فتنه رقیب - ۱۲۹۴ - تهران
جور - ۱۲۹۴ - قصر شیرین
دیدار طاق کسری - ۱۲۹۵ - بغداد (مدائن)
یادگار کاوه - ۱۲۹۵ - سالهای تبعید
فضولی - ۱۲۹۶ - دوران تبعید استانبول (دوره تبعید)
تیغ زبان - پردههای ریا - ۱۲۹۶ - استانبول (دوره تبعید)
تمدن بیترتیب نسوان - سفر نیمه راه - ۱۲۹۶ - استانبول (دوره تبعید)
سلیمان نظیف - ۱۲۹۶ - استانبول (دوره تبعید)
غم غربت - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
یاد وطن - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
گدای عشق - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
آرزو - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
جمهوری عشق - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
کوی میکده - ۱۲۹۸ - تهران (به یادگار از بازگشت تبعیدیهای سیاسی ایران از استانبول و آلمان گفته شده)
هیئت کابینه، تکیه دولت - ۱۲۹۸ - تهران
عقده دل - ۱۲۹۸ - تهران
فرقه بازی و جهالت - ۱۲۹۸ - تهران
خنده پس از گریه - ۱۲۹۸ - تهران
خوش آن زمان - ۱۲۹۸ - تهران
ناله مرغ اسیر - ۱۲۹۸ - تهران
به مرگ راضیم - ۱۲۹۸ - تهران
صباح خماری - ۱۲۹۸ - اصفهان
اصفهان در عصر صفویه - ۱۲۹۸ - اصفهان
سپاه عشق - ۱۲۹۸ - اصفهان
رنود و انقلاب - ۱۲۹۸- اصفهان
در استقبال از رئیسالوزراء ۱–۱۲۹۸ - اصفهان
در استقبال از رئیسالوزراء ۲–۱۲۹۸- اصفهان
سلطنت نکبت - ۱۲۹۸ - اصفهان
قصر نو - ۱۲۹۸ - اصفهان
بیرق دشمن - ۱۲۹۸ - اراک/اصفهان
خسرو بیگانه پرست - وکلای خائن - ۱۲۹۹ - اراک
هجر و سفر، عارف در به در - ۱۲۹۹ اراک/اصفهان
دل کارگر - زلف سرمایه دار - ۱۲۹۹ - اراک
مساوات عشق - ۱۲۹۹ - اراک
دموکرات و اعتدالی - ۱۲۹۹ - اراک
شکایت تلخ - ۱۳۰۰ - اراک/تهران
از زبان کلنل محمد تقی خان پسیان - ۱۳۰۰- مشهد
دزد ترکمن - ۱۳۰۰ - مشهد
تکمیل معارف - ۱۳۰۰ - مشهد
رؤیای راحتی - ۱۳۰۰ - مشهد
سر و همسر - ۱۳۰۰ - تهران/دروازه قزوین
دلاّکیه - ۱۳۰۰ - تهران
مرد قجر - ۱۳۰۰ - تهران
قحط الرجال - ۱۳۰۰ - تهران
خون کلنل - ۱۳۰۰ - تهران
پدرنامه - ۱۳۰۰ - تهران
خرنامه - ۱۳۰۱ - تهران. *این شعر در کتاب چاپ جدید دیوان عارف اکثر ابیاتش سانسور شده.
بهار در دامنه الوند - ۱۳۰۱ - تهران
از زبان پدر - ۱۳۰۱ - کُردستان
به یاد سید ضیاء - ۱۳۰۱ - کردستان/تهران
گریه - ۱۳۰۱- سنندج
وطن دوستی بی چشم داشت - ۱۳۰۱- کردستان/سنندج
در مدح حضرت مولانا علی بیرنگ - ۱۳۰۱ - همدان
بیابانگرد - ۱۳۰۱ - یانس آباد/قزوین
حشمت الملک - ۱۳۰۱ - تهران/کردستان
عشق علی - ۱۳۰۱ - سنندج
نامه - ۱۳۰۱ - سنندج
بار فلک - ۱۳۰۱ - کردستان
در رثاء ثقةالاسلام - ۱۳۰۱ - سنندج
شکوه - ۱۳۰۱ - سنندج
طره زلف پریشان - ۱۳۰۱ - سنندج
همای سعادت - ۱۳۰۱ - سنندج
فلفلحلحح - ۱۳۰۱ - سنندج/همدان
جار و مجور - ۱۳۰۱ - تهران - *این شهر در چاپ جدید دیوان عارف چند بیت آن سانسور شده.
مینو و مینا - ۱۳۰۱ - تهران
دزد انتخاب نکن - ۱۳۰۱ - تهران
آتش وطن - ۱۳۰۱ - همدان
غزل پوشالی - ۱۳۰۱ - تهران
صدای ناله مظلوم - ۱۳۰۲ - تهران
مژه و نیشتر - ۱۳۰۲ - تهران
خواب و خیال - ۱۳۰۲ - تهران
صبح شد باز - ۱۳۰۲ - تهران
ستاره صبح - ۱۳۰۲ - تهران
غزلهای جمهوری - ۱۳۰۲ - تهران
آتش جمهوری - ۱۳۰۳ - تبریز
عشق آذربایجان - ۱۳۰۳ - تبریز. *این شعر در چاپ جدید دیوان عارف برخی ابیاتش سانسور گشته.
ستایش تبریز - ۱۳۰۳ - تبریز. *این شعر در چاپ جدید دیوان عارف برخی ابیاتش سانسور گشته.
درویش بیابانی - ۱۳۰۳ - تبریز
داد حسنت به تو - ۱۳۰۳ - تبریز
نتوان گفت - ۱۳۰۴ - تبریز
پیام سروش - ۱۳۰۴ - تبریز/تهران
خانه به دوش - ۱۳۰۴ - تهران
استقبال از غزل دوخامحمد - ۱۳۰۵ - اراک
در انتقاد رضاشاه - ۱۳۰۵ - بروجرد
تربیت روزگار - ۱۳۰۶ - همدان
اسیر سال و ماه و هفته - ۱۳۰۷ - همدان
عارف در بوستان - ۱۳۰۷ - همدان
نور صبح معارف - ۱۳۰۷ - همدان
دودمان دل - ۱۳۰۷ - همدان
احترام ایرانی - ۱۳۰۸ - همدان
زرتشت - ۱۳۰۸ - همدان. * این شعر در چاپ جدید دیوان عارف سانسور گشته. اما در نسخه چاپ برلین (نسخه اصلی) و انتشارات نگاه ۱۳۹۰ وجود دارد. هرچند که انتشارات نگاه خود سانسورهایی پدیدآورده.
پاسخ به رضا شاه - ۱۳۰۸ - همدان
نثار وطن - ۱۳۰۹ - همدان
میهمان سفارت - ۱۳۰۹ - همدان
ای حضرت شفق - ۱۳۰۹ - همدان
پاسخ به معاندان - ۱۳۰۹ - همدان
لعنت - ۱۳۰۹ - همدان
در استقبال غزل شهریار - ۱۳۱۰ - همدان
کوی یار - ۱۳۱۰ - همدان
حاجی بی عقیده - ۱۳۱۱ - همدان *این شعر در کتاب چاپ جدید دیوان عارف اکثر ابیاتش سانسور گشته.
همدان - ۱۳۱۱ - همدان
خودکشی - ۱۳۱۱ - همدان
خوشا شیراز - ۱۳۱۱ - همدان
ای زن نادان دهاتی - ۱۳۱۱ - همدان
تیر دعا - ۱۳۱۱ - همدان
رشک آفتاب - ۱۳۱۱ - همدان
میهمان وطن - ۱۳۱۱ - همدان
پائیز عمر شد - ۱۳۱۱ - همدان
حرف آخر - ۱۳۱۱ - همدان
تیمورتاش نامه - ۱۳۱۱ - همدان
شهر عشق و آوارگی - ۱۳۱۱ - همدان
کوی عشق - ۱۳۱۱ - همدان
جهل و فقر - ۱۳۱۲ - همدان
تاریخ قزوین - ۱۳۱۲ - همدان
اجنبی از خانه بیرون کن - ۱۳۱۲ - همدان
سرّ دل - ۱۳۱۲ - همدان
غم دوست - ۱۳۱۲ - همدان
بیماری عشق - ۱۳۱۲ - همدان
نازم آن دست - ۱۳۱۲ - همدان
تو باشی من .. - ۱۳۱۲ -همدان
بد نمیشد - ۱۳۱۲ - همدان
سرانجام عارف در روز دوشنبه دوم بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی در حالی که ۵۴ سال داشت، مرگ زودرس به سراغش آمد. او پس از ۱۰ روز بیماری سخت به کمک جیران پرستار پیرش خود را به کنار پنجره کشاند، تا آفتاب و آسمان میهنش را عاشقانه ببیند و او پس از دیدن آفتاب این شعر را زمزمه کرد:
ستایش مر آن ایزد تابناک که پاک آمدم پاک رفتم به خاک
سپس به بستر بازگشت و لحظاتی بعد جان سپرد و در آرامگاه بوعلی سینا (واقع در همدان، خیابان بوعلی) بهخاک سپرده شد.
عارف در سال ۱۳۱۶ ه.ق به تهران آمد و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد، اما عارف به قزوین بازگشت.
در سال ۱۳۲۳ در زمان آغاز ۲۳ سالگی عارف زمزمه مشروطیت بلند گشته بود، عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد.
در سال ۱۳۳۵ یکی از دوستان عارف به نام «عبدالرحیم خان» خودکشی کرد و عارف بر اثر این به جنون مبتلا شد و نظام السلطنه مافی او را برای مداوا به بغداد برد. پس از چندی با شروع جنگ جهانی اول همراه نظام السلطنه به استانبول رفت. ایرج میرزا شاعر طنز سرای معروف، منظومه عارفنامه را در هجو وی سرود.
وی در سال ۱۳۳۷ ه.ق به تهران بازگشت و کنسرت با شکوهی ترتیب داد.
در هنگام مرگِ کلنل محمد تقی خان پسیان در سال ۱۳۴۰ ه.ق در تشییع جنازهٔ او شرکت نمود و به مسببین این حادثه ناسزا گفت. هنگامی که خواستند سر کلنل را روی توپ بگذارند، عارف فریاد برآورد:
این سر که نشان سرپرستی است امروز رها ز قید هستی است
با دیدهٔ عبرتش ببینید کاین عاقبت وطنپرستی است
عارف در سال ۱۳۰۵ ه.ش به دعوت دوستی به بروجرد رفت تا شرح احوال دورهٔ آزادیخواهی را بنویسد. اما از بروجرد بر اثر حادثهای ناخوشایند (مسموم کردن یکی از سگهای وی و شایعاتی مبنی بر دفن جسد سگ در یک امامزاده) خارج شده و به اراک پناه برد. در اراک هم او را راحت نگذاشتند. او خود میگوید:
«بعد میگویند این ننگ[مقصود خود عارف است] بسته نباید در خاک قبر بماند، ای داد، بی داد! حقیقتاً ای داد، بی داد؛ الان ده، پانزده سال است شب و روز ورد زبان من این شدهاست که بگویم ای داد، بیداد.»
سپس بیماریش شدت گرفت و حنجرهاش گرفته، از خواندن بازماند و از معالجه ناتوان:
"آیا به که میشود گفت که سینهٔ من گرفت و من استطاعت معالجهٔ آن را نداشتم تا اینکه به کلی از بین رفت."
سرانجام عارف در سال ۱۳۰۷ جهت معالجه نزد دکتر بدیع به همدان رفت و برای همیشه در آنجا ماند. عارف در همدان بیمار، رنجدیده و مأیوس بود و از همه بهجز اندکدوستانی یکدل و صمیمی کناره گرفت و انسانها را شیطان و دروغگو مینامید. او از دشمنی اهل روزگار چنین شِکوه میکند:
"آخر این چه بدبختی بود که دامن گیر من شدهاست. فرمانفرما با من بد، سلیمان میرزا بد، قوامالسلطنه بد، تقیزاده هم بد، نصرتالدوله بد، ملکالشعرا بد، مرتجع و آزادی خواه هر دو دشمن، من از هر طرف هدف تیر کینه خواهی شده."
بدبینی، سوءظن، واکنشهای عصبی و پرخاشگرانه -که با حساسیت و صداقت بسیار درآمیخته بود- اساس شخصیت و مواجههٔ عارف با دیگران را شکل میدهد؛ هم از این روست که دوستیها و دشمنیهای عارف گذرا و متزلزل است و موجبات انزوا و مردمگریزی او از یک سو و آزردگی و کدورت دوستانش از سوی دیگر را فراهم میآورد.
عارف باقیماندهٔ عمر را در خانهای اجارهای در یک قلعهٔ کوچک در درهٔ مراد بیک با یک کلفت به صورت تبعیدی و خود خواسته سکونت گزید؛ در حالی که دارایی او سه سگ و دو دست لباس کهنه بود. او در سالهای پایانی با فقر دست به گریبان بود و اگرچه دوستان دور و نزدیک به او کمک میکردند، این امر به روح آزادهٔ شاعر لطمه میزد و او را شرمنده میساخت. خود دربارهٔ روزهای تنهایی میگوید:
"حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به غفلت گذراندهٔ زندگانی است؛ که تازه دانستهام تنها دوستان من این دوتا سگ هستند که معنی وفا و محبت و دوستی را در آنها دریافتهام.
در سال ۱۳۰۸ عارف سر مکاتبه با زرتشتیان هند را باز کرد و برخی پژوهشهای خود را برای «سردین شاه پارسی» به هند فرستاد. زرتشتیان او را به هند دعوت کردند، اما جواب رد داد و دیری نگذشت که از کردهٔ خود پشیمان شد.
عارف در ۱۷ سالگی به دختری به نام «خانمبالا» عشق و علاقه پیدا کرد و با او پنهانی ازدواج کرد. (تصنیف دیدم صنمی را در وصف ایشان سرود) فشارهای خانواده دختر پس از اینکه مطلع گردیدند زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار، آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد.
عارف در سال ۱۲۵۹ هجری شمسی در قزوین متولد شد. پدرش «ملاهادی وکیل» بود. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فراگرفت. خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب مینوشت. موسیقی را نزد میرزاصادق خرازی فراگرفت. مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسن واعظ، یکی از وعاظ قزوین، به نوحه خوانی پرداخت و عمامه میبست ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضه خوانی کرد.